جدول جو
جدول جو

معنی گورش برد - جستجوی لغت در جدول جو

گورش برد
(رِ بَ)
گورش جرد. گورشیر. گورشیرد. جورشجرد. نامی است که ابن اسفندیار به خورشیدرستاق، یکی از دهات کجور مازندران داده است. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 108 و ترجمه فارسی ص 146)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوش بر
تصویر گوش بر
کسی که با حیله و نیرنگ چیزی از کسی بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
(قَ عَ)
دهی است از دهستان حومه بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه واقع در 4 هزارگزی جنوب خاوری اشنویه و 2 هزارگزی شوسۀ اشنویه به نقده. جلگه و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 121 تن است. آب آن از رود خانه اشنویه است. محصول آن غلات و حبوب و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی. راه آن ارابه رو است و تابستان از راه اشنویه میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خُ رِ بَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در باختر بایک. این دهکده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب وهوای معتدل و 336 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و قالیچه و کرباس بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درد گوش. آزار گوش. المی که در گوش پیدا آید و آزار رساند
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آلت بستن گوش. رفاده و عصابه ای که بر گوش بندند. (ناظم الاطباء) ، آنچه آویزۀ گوش کنند:
به خواهش چنان خواست کآن هوشمند
ز پندش دهد حلقۀ گوش بند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بُ)
قطع گوش، عمل گوش بر. رجوع به گوش بر و گوش بریدن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
برندۀ گوش. قاطع گوش. قطعکننده گوش، کسی که به مکرمال کسی را بگیرد. (فرهنگ نظام). که به دسیسه پول از مردم بگیرد به قصد پس ندادن. (یادداشت مؤلف). رجوع به گوش بری و گوش بریدن در ذیل ترکیب های گوش شود
لغت نامه دهخدا
منتظر انتظار کش: تن چون نی و بر چو نیل و رخساره چو کاه انگشت بلب گوش بدر دیده براه. (کیکاوس بن اسکندر)
فرهنگ لغت هوشیار
درد و وجع شدیدی که در قسمتهای عمقی گوش پدید میاید. این عارضه ممکنست اختصاصا مربوط بخود گوش نباشد، عللی که درد گوش را موجب میشوند بسیارند از آن جمله است نوزالژی عصب پنجم دماغی نورالژی شبکه گردنی در قسمتهای سطحی پوسیدگی دندانها گلو درد ورم لوزه ها. برخی امراض عفونی از قبیل مالاریا نیز میتوانند موجب پیدایش درد گوش بشوند گوش درد
فرهنگ لغت هوشیار
آلت بستن گوش رفاده و عصابه ای که بر گوش بندند، آنچه آویزه گوش کنند: بخواهش چنان خواست آن هوشمند ز پندش دهد حلقه گوش بند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن گوش قطع گوش، بحیله پول و مال از دیگری گرفتن مغبون کردن در معامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش بر
تصویر گوش بر
شخص حیله باز و نیرنگ زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش بدر
تصویر گوش بدر
((بِ دَ))
منتظر، انتظارکش
فرهنگ فارسی معین
شارلاتان، کلاش، کلاهبردار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گوشت زیر دنده
فرهنگ گویش مازندرانی